تاريخ : چهار شنبه 7 اسفند 1392برچسب:, | 19:46 | نویسنده : آرینا (ایسپک)

سلام بچه ها( همون دوستان). ببخشيد يه مدت بود كه سر نزدم به وبم و كلا تار عنكبوت بسته.ولى از اين به بعد دوباره ادامه ميدم و زود به زود مطلب ميزارم.يكم نوع مطالبم عوض شده. ميخوام بجز چيزاي funny شعراى خودمو هم بذارم.يكم غمگينن ولى اميدوارم خوشتون بياد.فعلا.....



تاريخ : یک شنبه 7 مهر 1392برچسب:, | 18:17 | نویسنده : آرینا (ایسپک)

یکی از فانتزیام اینه که ساعت برنارد(همون که زمانو نگه میداره) داشته باشم و سر امتحانا زمانو نگه دارمو با خیال راحت از رو کتاب همه چیو بنویسم و بعد زودتر از همه برگمو تحویل بدم و تو افق محو شم!!!

 

 

 

این جدی یکی از فانتزیامه شما هم فانتزیای خودتونو بنویسین.ok?



تاريخ : یک شنبه 7 مهر 1392برچسب:, | 18:12 | نویسنده : آرینا (ایسپک)

خواهرم دوستشو آورده خونه.مامانم هیچی نگفت
 حالا همین دختره رو اگه من آورده بودم.... واویلا بود
همیشه بین بچه ها فرق میذارن بعد می گن نه همشون یه اندازه برامون عزیزن
.
.
.
ديشب اومدم خونه ميخواستم خودمو لوس کنم..
گفتم:مامان هوا خيلى سرده ، گلوم درد ميکنه فک کنم سرما خوردم
مامانم: هيچ مرگيت نيست ، کمتر قليون بکش خوب ميشى..!!
.
.
.
بقیش تو ادامه مطلبه بخونینش بعضیاش خیلی باحالن.خودم که تا نیم ساعت ریسه میرفتم!

رمزشم "غاز" هست.چیه؟؟؟؟ خوشم اومد رمز بذارم،مشکلیه؟

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 6 مهر 1392برچسب:, | 17:24 | نویسنده : آرینا (ایسپک)

یکی از فانتزیام اینه که...
 
 یکی از فانتزیام اینه که
یه سیمکارت بخرم واسه اولین بار اس ام اس بدم به برنامه ی ۹۰ بعدش برنده شم ! :|
هر چقدرم بهم زنگیدن جواب ندم و کسی متوجه نشه که من کی بودم . . .
بعدش آروم آروم برم تو افق محو شم
 
 
 
یکی از فانتزی هام اینه که بروسلی الان زنده بود میرفتم میزدم تو گوشش !
ببینم اخلاق ورزشکاری داره یا نه !
مطمئنم بعدش تو افق محوم میکرد :|
 
 
 



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 30 شهريور 1392برچسب:, | 8:44 | نویسنده : آرینا (ایسپک)



تاريخ : شنبه 30 شهريور 1392برچسب:, | 8:40 | نویسنده : آرینا (ایسپک)

دختر - خیلی پستی دیگه نمیخوام ریختت و ببینم. بای
پسر ـ نمی دونم واسه چی ناراحت شدی اما هرجور راحتی. بای

د -نمیدونی؟ نبایدم بدونی معلوم نیست حواست کجا پرته خاک تو سرت. بای
پ ـ مسخره عوضی حرف دهنت و بفهم اصلآ برو به جهنم. بای

د -واقعآ که... انقد راحت میگی برو معلومه یه ریگی به کفشت هست. بای
پ ـ فعلآ که همه ریگا تو کفش توئه خودت این مسخره بازی رو راه انداختی.بای

د -من؟ من؟ تو واست مهم نیست بمیرم بمونم. بای
پ ـ خب وقتی میگی دیگه نمیخوای ریختم و ببینی دیگه چی بگم. بای

د -خب من معذرت میخوام
پ ـ هرچی دلت میخواست گفتی بعد میگی...

د -عــــــــشقــــــــــــــ ــــــم؟ منو ببخش دیگه
پ ـ باشه اما دیگه تکرار نشه ها!!!

د -مثلآ تکرار شه چه کار می کنی؟
پ ـ باهات به هم میزنم

د -همون پس دنبال بهونه میگردی من و دست به سر کنی... چیه از من خوشگل تره؟ مایه داره؟
پ ـ کلآ دیگه نبینمت دورو برم.بای

دوباره از
بالا
... :| :| :|



تاريخ : سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:, | 8:43 | نویسنده : آرینا (ایسپک)

 

دخترا مثل الكل هستن

اگه دير بجنبي همشون مي پرن

.

.

.

ستاد ياد آوري فرصت ها!

يه سؤال داشتم

مامان شما هم

از قسمت فر اجاق گاز

به عنوان انباري استفاده مي كنه!


ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:, | 16:17 | نویسنده : آرینا (ایسپک)

مادر : داری چیکار میکنی پسرم ؟
پسر ۵ ساله : دارم واسه دوست دخترم نامه مینویسم.
مادر : ولی تو که هنوز خوندن و نوشتن بلد نیستی.
پسر بچه ۵ ساله : اونم بلد نیست بخونه . اصلا تو چی میفهمی عشق یعنی چی ؟

 

 

ﯾﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭﯾﺎﺏ ﺟﺎﺭﻭ ﺑﺮﻗﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺭﻭ ﺯﺩ؛

ﺗﺎ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ ﺑﺸﻪ...

ﭘﺮﯾﺪ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﯾﻪ ﮐﯿﺴﻪ ﮐﻮﺩ ﮔﺎﻭﯼ ﺭﻭ ﺭﻭﯼ ﻓﺮشامون ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩ!

بعد برگشت ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﻪ ﻣﻦ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻇﺮﻑ ﻣﺪﺕ ۳ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺭﻭﺑﺮﻗﯽ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ ﻧﺒﺎﺷﻢ؛ ﺣﺎﺿﺮﻡ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﻭ ﺑﺨﻮﺭﻡ!

ﮔﻔﺘﻢ : ﺳــﺲ ﺳﻔﯿﺪ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﯾﺎ ﻗﺮﻣﺰ؟؟

ﮔﻔﺖ : ﭼــــﺮﺍ؟

ﮔﻔﺘﻢ :قبض برقموو ندادیم یک ساله ، صبح اومدن برقمونو قطع کردن

 

 

 



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 18 شهريور 1392برچسب:, | 12:4 | نویسنده : آرینا (ایسپک)

سلام بچه ها.ببخشید که چن وقتیه براتون مطلب جدید نذاشتم.آخه کامپیوترم ویروووووووووووووووووووووس گرفته نمیتونم بیام تو اینترنتاخم

ولی غصه نخورین. هر وق شد بهتون سر میزنم.میدونم این چن وقته که نبودم چه غمی رو تحمل کردین پس هرطور که شده ازین به بعد براتون پست میذارم.

پس فعلا بابای



تاريخ : پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:, | 13:18 | نویسنده : آرینا (ایسپک)

سلام....

بچه ها من دارم میرم سفر...........

واس همین احتمالا نتونم پست جدید بذارم.اخم

نه نه گریه نکنینگریهگریهگریه

قول میدم هرجا شد بیام پیشتون.

راستی میخوایم بریم عروسیخندهخنده

دلتون بسوزه سه تا عروسی پشت سر هم داریم!

ولی از یه طرف نارحتم.آخه یه عروسی چهارمی هم تو راه بود ولی...

دیشب مامانم اینا واس داییم رفته بودن خواستگاری....

طفلی داییم....جواب رد دادن بهش...دلش شکست...بعد هی میگن چرا جوونای مردم میرن خودکشی کنن!خوب آخه مگه داییم چش بود؟؟؟؟؟؟؟ فک کن واسه چی ببش جواب رد دادن؟چون دختره تحصیلاتش بیشتر از داییم بود.حالا تحصیلات دایی من چیه؟ لیسانس! حالا داییم میخواد بره درسشو ادامه بده.دعا کنید اون دختره ی افاده ای (زندایی آیندمو میگم) از خر شیطون بیاد پایین.

خوب دیگه.من پاشم برم. آخه مامانم داره جیغ جیغ میکنه میگه:((هووووووووووووووووی برو گمرو اتاقتو تمیز کن!)) خوب دیگ باید برم تا سرمو نخورده.



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
  • ناژین توس
  • تازیانه